خدا، یگانه و یکتای هستی است. هر آفریده ای که آفریده است دوگانه است. از این رو جفت برای هر آفریده ای ثابت است. هر جفتی از اصل همان آفریده، آفریده شده است. از این میان انسان هایی گمان برده اند که خدای سه گانه، هستی را مدیریت می کند. این تخیل را از جدل و قانون دیالکتیک ، پدر و مادر و فرزند یافته اند که هر تزی را آنتی تزی است که نتیجه آن سنتز است. اما ندانسته اند که خدا سومین دو تن است و چهارمین سه تن. توهم سه و چهار، بنیاد هفت آسمان و زمین را استواری بخشید و چهار روز آفرینش زمین در شش روز آفرینش آسمان و زمین نادیده گرفته شد. این در حالی بود که پنج کلمه توحیدی در آینه آفرینش هفت آسمان و زمین را محور بود و این گونه است که لولاک لما خلقت الافلاک به معنای یکایک پنج عنصر نوری است که توبه آدم بدان پذیرفته شد. اگر توبه آدم به پنج تن تثبیت می شود آن هشت فرشته عالین را چه می شود که بر ایشان سجده نبرند هر چند که از عالین و یا کروبین باشند که آدم را به وسوسه شدن ایشان ابلیسی گمراه کرد. مگر هفت در دوزخ را به هشت در بهشت نپوشانده اند تا هر جزء وسوسه انگیز از گوش و چشم و بینی و دهان آدمی را قلب هشتمی به راه آورد.
از هفت وادی شهوت می توان تا هفت وادی عشق تاخت و به قلب هشتمین ، رضای رضوان را به جان خرید که این بهشت رضوان اکبر و بزرگ تر و برتر از همه بهشت های هفت نقش و نگار با حوری و فاکهه و لذت تن و جان است.
این گونه است که آن پنجمین تن از پنج کلمه نوری در وادی عرفات اسب عرفان چنان تاخت که هیچ عارف کاملی به گرد پایش نرسید. آن گاه هفت شوط عشق را در کعبه توحید چرخید و تا اوج قربان بالا رفت . بار و میوه عید اضحایش را به ضحیه ای دیگر به برکه ولایت عشق در غدیر شست و در وادی چهل منزل به جای آن که قوچی بهشتی را قربان کند و فدای اسماعیلش گرداند خود را به مسلخ عشق کربلای طف برد و در نینوا فرزندش را از اصغر و اکبرش بر سر نی کشاند تا همه عشق را به تنهایی چون شرابا طهورا سر کشد و شاهد عشق را سر خونین بر سر نیزه نماید و ساقی خویش را خدای : و سقیهم ربهم شرابا طهورا نماید.